حنانه حنانه ، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 25 روز سن داره

برای دخترم

چشمهایش

حنانه جانم ، نوشتنش کمی سخت است اما باید نوشت ، باید گفت و باید شنید......کاش می شد صندوقچه ای پنهانی داشت ، کاش می شد بانکی بود  و صندوق امانتی داشت تا این گوهر ناب را در آن مخفی می کردم .... معصومیت چشمهایت را در کجا پنهان کنم تا برای همیشه همینطوری خالص و زلال بماند ، دست نخورده و پاک .... خداوندا میترسم نکند این گرد و غبار شهر، آلوده کند این معصومیت را......کاش میشد تابلو زیبای بزرگی کشید و در مقابل چشمانت قرار داد تا غیر از آن را نبینی ..... کاش میشد بعضی خیابان ها را ندید .......بعضی آدم ها را ندید ..... هر چند میدانم نمیشود اما خداوندا خودت این معصومیت را حفظ کن با تمام این شرایط .... به قول حاج آقا دولابی خلوت در جلوت.... یعنی ب...
19 اسفند 1391

عشق کوچولو

عزیز مادر، حنانه جانم، خوب یادم هست ساعت 6 و پنج دقیقه ی صبح روزی را که پاهای کوچولویت را گذاشتی توی این دنیا و بوی بهشت را با خودت برایمان به ارمغان آوردی. 14 اسفند سال پیش، وقتی ساعت 5 صبح از خانه روانه ی بیمارستان می شدیم صدای اذان صبح در گوشمان می پیچید، من بدون حتی ذره ای نگرانی وارد بیمارستان شدم، در دلم شیرینی زیباترین دیدار زندگی ام را حس می کردم و همه ی وجودم لبریز از شادی بود، وقتی در اتاق عمل تو را نشانم دادم، وقتی اولین بار دیدمت تا ابد عاشق نگاهت شدم، اولین بار که شیره ی جانم را تقدیمت کردم تا ابد مهرت را در قلبم جای دادم و آرزوی زندگی ام را آرامش بی نهایتت قرار دادم ... خدایا نگهدار گل زندگی ام باش ...
14 اسفند 1391

عضو جدید خانواده فرزند" آسمان"

بالاخره دوست حنانه خانم و عضو جدید خانواده هم به دنیا آمد، محمد صالح کوچولو . انشاالله که فرزند صالح و سالمی باشه در پناه خداوند منان و سرباز خوبی باشه برای امام زمان (عج)........ باز هم به "آسمان" تبریک می گیم و دعا میکنیم برای خوش بودنشان در این دوره جدید زندگی که با وجود هیجان و کمی سختی اما زیباست .... مادر و پدر شدنتان مبارک....
12 اسفند 1391

یازده و نیم ماهگی یک فرشته

در باورم نمی گنجد... چند روزی بیشتر تا یک سالگی ات نمانده... یعنی یک سال گذشت از روزی که من "مادر" شدم؟ یک سال گذشت از روزی که خداوند تاج زیبای مادر بودن را بر سرم گذاشت؟ یک سال با گریه هایت گریه کردم و با خنده هایت خندیدم گل زیبای من...چه زود گذشت و چه شیرین گذشت...     ...
6 اسفند 1391
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به برای دخترم می باشد